...دل نوشته های من

وبلاگ ی جوون ایرونی که از همه چی توش پیدا میشه

...دل نوشته های من

وبلاگ ی جوون ایرونی که از همه چی توش پیدا میشه

این نیز بگذشت...

پرده اول : اون موقع که خیلی کوچیک بودی و دماغتو نمی تونستی بکشی بالا و بهت می گفتن « نی نی » و خلاصه آدم حساب نمی شدی ( مثل حالا ! ) مادرت یه پستونک گذاشت تو دهنت که هی الکی نق نزنی و مبارکتو به باد کتک ندی ! ولی تو هم چقدر بهت چسبید اون پستونکه ها !  تازه داشتی حال می کردی باهاش که یه نی نی دیگه اومد طرفت ، دستشو دراز کرد و پستونکتو گرفت و گذاشت تو دهن خودش !. شاید یکی هم زد تو سرت !! و تو هیچی نگفتی ؛ چون زورشو نداشتی و فقط نیگاش کردی و گفتی : « بگذار بگذرد »

 

پرده دوم : چند سال گذشت . تو دیگه می تونستی دماغتو بکشی بالا و دیگه هم بهت نی نی نمی گفتند .اما آدم که حساب نمی شدی هنوز . بابات گفت : بچه ، بدو برو چهار تا نون بگیر . و تو رفتی . یه صف عریض و طویل دیدی و رفتی آخرش واسّادی . یه دقیقه ، دو دقیقه ، ده دقیقه ، یه ساعت ، دو ساعت ، ... ولی حتی یه قدم جلو نرفتی . می دونی چرا ؟ چون هر کی می اومد ، می رفت جلوی تو می ایستاد . ( شاید تو سرت هم میزد ) و تو هیچ کاری نمی تونستی بکنی . چون زورش از تو بیشتر بود . فقط گفتی : « این نیز بگذرد .»

 

پرده سوم : حتی مدرسه هم که می رفتی ، باز آدم حساب نمی شدی ؛ ولی درساتو مثل خر می خوندی . نمره هات هم خوب بود . ولی یکی بود که همیشه از رو دست تو تقلب می کرد . از بدشانسی تو ، همیشه نمرش از خود تو هم بیشتر می شد ! ( چون از دست دو نفر دیگه هم گلچین میکرد ). واسه همین همیشه اون شاگرد اول کلاس می شد و تو می سوخت . هیچی نمی تونستی بگی ، چون یا اون از فک و فامیلای دبیر بود یا اینکه زورش از تو بیشتر بود . یواشکی پیش خودت گفتی : « این نیز بگذرد . »

 

پرده چهارم : بزرگتر شدی و دیگه قدّت شده بود ، عَلَم یزید ! ولی این قد هم باعث نمیشد که آدم حسابت کنن . موقع دانشگاه رفتنت بود . سال کنکور دیگه خودتو جر دادی و از زندگیِ نداشتت زدی که بتونی یه جای خوب قبول شی و بعد از ده دوازده سال درس خوندن ، سرت به سنگ نخوره . از هر چی تفریح و خوشی زدی و بجاش تا جا داشتی ، کتاب و جزوه و تست و نکته و کوفت و زهرمار بار خودت کردی . درست بر عکس اون همکلاسیت که داشت حال دنیا رو می کرد و حتی یه کلمه هم نخوند . ولی نتیجه ی کنکور یه جور دیگه بود . تو به زور تونسته بودی مجاز شی ، ولی اون رتبه ی یه رقمی یا حداکثر دو رقمی آورد . می دونی چرا ؟ چون ناسلامتی عموش شهید بود و داییش هم جانباز . پدرش آزاده بود (!) و...  هم دماغت ، هم ، حسابی سوخت ، ولی باز تو دلت گفتی : « این نیز بگذرد .»

 

پرده پنجم : تموم کردن دانشگاه هم هیچ ربطی به آدم حساب شدنت نداشت و تو همچنان به حساب نمیومدی . مدرکتو زدی زیر بغل و رفتی پی کار . این در زدی و اون در زدی ؛ آخرش شدی پادوی آپاراتی . می دونی چرا ؟ چون رقیبات تو اون جاهای درست و حسابی که می تونستی استخدام شی ، یا خواهرزاده ی رییس بودن ، یا نیم متر ریش داشتن !!. و تو هیچی نمی تونستی بگی ، غیر از این جمله که : « این نیز بگذرد . »

 

پرده آخر : بعد از سی چهل سال زندگیِ کثیف و نکبت بار با پادویی یا هر غلط دیگه و کلاً شصت هفتاد سال عمر بی خاصیت ، دیگه وقت مردنت بود . از مال دنیا هیچی نداشتی که واسه بازمونده هات بذاری که حداقل یه فاتحه ی خشک و خالی به قبرت بخونن . یه روز از همین روزای بوگندوی زندگیت ، یا گوشه ی خیابون ، یا کنج آلونکت ، شاید هم تو یه بیمارستان ، کپه ی مرگت رو گذاشتی و مُردی که مُردی . هیشکی هم نفهمید . آب هم از آب تکون نخورد . می دونی چرا ؟ چون حتی همون موقع هم که می مُردی ، باز آدم حساب نمی شدی . فقط این روزگار نامرد بود که یه نگاه به تو و قبرت کرد و گفت : « این نیز بگذشت .»ReZa

نظرات 41 + ارسال نظر
haj ebi پنج‌شنبه 8 آذر 1386 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.montazerbash.blogfa.com

salam khodayish hamash raste vali bikhiyali tey kon ya bayad rish dashte bashi ya sahid ya basiji hamash raste eywal avalin matlabi bod ke to webet be dele man chasbid mer30 khabaram kardi kolan iran nekbat hamine bye

امیر پنج‌شنبه 8 آذر 1386 ساعت 12:03 ب.ظ http://amir.59.blogsky.com

نه دیگه خیلی سیاه نمایی کردی
چی شده با کسی دعوات سده
همسایه تون محلت نگذاشته
معلوم نیست کجایی

یه دفعه سر و کله ات پیدا میشه و می زنی همه جا رو نابود می کنی
عزیز من یه کم به خودت بیا
توایران خق گرفتنی نه دادنی
پس سعی کن این کلمه را کنار بگذاری اگر می خواهی موفق شی

صبا جمعه 9 آذر 1386 ساعت 06:09 ق.ظ http://abgoosht.blogsky.com

سلام
مطلبت مثل همیشه عالی بود
با این همه تلاش الکی زندگی چه معنی می ده؟
دیگه امید می مونه؟

طلوع جمعه 9 آذر 1386 ساعت 09:50 ق.ظ http://www.tanhaasman.blogfa.com

خیلی متن باحالی بود...مخصوصا اون سومی که راسته کاره خودمه...ولی چه پایانه بدی داشت دلم سوخت.

روح سرگردان جمعه 9 آذر 1386 ساعت 12:39 ب.ظ http://hossainhr.blogsky.com

سلام آقا رضا عزیز
قشنگ نوشتی ولی
از طرفی نمی خوام حرفتو تایید کنم و از طرفی نمی خوام شعار بدم که نیمه پر لیوان را نگاه کن ولی...
از خودم می گم که کوچیک توام:
بچگی و نوجوونیم به این امید گذشت که بزرگ شدم واس خودم کسی می شم و از این همه بدبختی راحت میشم و همش می گفتم می گذره نوبت منم میشه.
مدرسه راهنمایی
دبیرستان
دانشگاه
و از همه بدتر سربازی چون هم غریب بودم تو کردستان و هم دست زور یه سری آدم بی سواد که دماغشون را نمی تونستن بالا بکشن بالا سرم بود. ولی اون دوران هم...
یک سال بیکاری و در به در دنبال کار دویدن و ...
کارگری و آقا بالاسر و دستور...
کارمندی و مدیر و رئیس و ارباب رجوع و اعصابی که ...
و دوباره دانشگاه...

دیدم اگه بخوام فقط به غم و غصه فکر کنم و همش بگم یه روزی... آخرش... پس
خواستم که در زمان حال زندگی کنم و ازش لذت ببرم. نه به گذشته فکر کنم و حسرت بخورم و نه به آینده فکر کنم و منتظر باشم بلکه من الان زنده ام. الان جوونم. الان می خوام زندگی کنم پس غیراز خدا هیچ کس نمی تونه و نمی زارم خوشی و شادابیم را ازم بگیره
شاید فقیر باشم. شاید تفریحم از بی پولی یا ... فقط پیاده روی و ولگردی باشه. شاید آیندم سیاه و دردناک باشه...
ولی من خوشحالم و همه حسرت خنده هام را می خورند و در آرزوی خنده های منند چون من خواستم خوشحال باشم و غم این چند سال زندگی توی دنیا را نخورم.

درخت قشنگ و استواره ولی در برابر طوفان اگه نتونست تحمل کنه میشکنه و میمیره ولی بوته ای که روی چمنی که روی زمینه و همه پایمالش می کنند را هیچ طوفانی نمی تونه نابود کنه و حتی زیر خروارها برف و یخ بازهم زنده و سبزه.

موفق باشید.

یدی جمعه 9 آذر 1386 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام
ممنونم که خبرم کردی
من قبول دارم به خصوص پرده پنجم که حال واحوال منه
یاعلی

حوال یعنی دوست جمعه 9 آذر 1386 ساعت 04:33 ب.ظ http://www.haval .blogsky.com

زندگی بازی و ما بازیگر...

بنگری جمعه 9 آذر 1386 ساعت 08:45 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام رضا عزیز
خوبی؟
بعد از مدتی آپ کردی ...اما این بار آپت زیبا بود .
این روزگار نامرد با ما هیچ وقت راه نمی یاد....هیچوفت!!!
دلت همیشه شاد و موفق باشی

زینب جمعه 9 آذر 1386 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.zeynab73.blogsky.com

چراینطوری فکر میکنید!
من عمیشه رو مطالبتون سعی می کنم منطقی برخورد کنم ولی ...
مخصوصا از"‌پرده چهارمتون "
یه چی میگینا عموش شهیده داییش ...رتبه ی تک رقمی یاآخرش دورقمی میاره
حرفاتون خیلی دیگه بوی...میده!!!

مرجان جمعه 9 آذر 1386 ساعت 11:39 ب.ظ http://razeyar2.blogfa.com

بازدرخلوت من دست خیال

صورت شاد تورا نقش نمود

بر لبانت هوس مستی ریخت

در نگاهت عطش توفان بود

یاد آن شب که تورا دیدم وگفت

دل من با دلت افسانه ی عشق

چشم من دید در آن چشم سیاه

نگهی تشنه و دیوانه ی عشق

رفتی و دردل من ماند بجای

عشقی آلوده به نومیدی و درد

نگهی گمشده در پرده ی اشک

حسرتی یخ زده در خنده ی سرد......

سلام ممنون که لطف کردی و خبرم کردی

مطلبت مثل همیشه زیبا و خواندنی بود

موفق باشی

مهناز شنبه 10 آذر 1386 ساعت 01:41 ق.ظ http://www.ziggy.blogsky.com/

سلام داداشی ..خوبی ؟؟؟
نبودم وگرنه زودتر از این حرف ها می یومدم ..داداشم اپ کنه و من .....
راستی جالب بود ..خیلی ..من خواندم از نی نی بودنش تا شصت سالگیش
ولی زندگی قشنگ تر از این حرفهاست ..باور کن داداشی

حرفهای جوانی شنبه 10 آذر 1386 ساعت 08:37 ق.ظ http://gvan.blogsky.com

سلام رضاجان خاطره قشنگی بود .به نظرمن زندگی چیزی است که ازسن نوجوانی تعریفش میکنی ودرجوانی تکمیل.ممنون که خبرم کردی

رقص باد شنبه 10 آذر 1386 ساعت 09:05 ق.ظ http://golkade.blogsky.com

سلام
خسته نباشید
باز هم قشنگ بود

سولماز شنبه 10 آذر 1386 ساعت 09:34 ق.ظ http://www.antianjoman.blogsky.com

ُسلام رضای عزیز
خوبی نوشته هات درست مثل واقعیت
امیدوارم که موفق و پیروز باشی

مریم شنبه 10 آذر 1386 ساعت 11:08 ق.ظ http://toofane-saket.blogfa.com


البته سرنوشت آدمی که برای حقش نجنگه بهتر از این هم نباید باشه. اما امروز به دوستی گفتم همیشه هر طور که فکر کنی همون میشه. پس طوری فکر کن که دوست داری...(
راستی رضا نمی دونم چی شده ببین الان اگه بخوام یه کامنت دیگه برات بذارم نمیشه
برای هر پستت فقط یه کامنت می تونم بذارم
نمی دونم چجوری برات بگم
اصلا بی خیال

ارمیا(عاشق های تنها) شنبه 10 آذر 1386 ساعت 11:36 ق.ظ http://lovertanha.mihanblog.com

سلام رضا جون... چطوری رفیق؟؟؟
ببخشید که دیر به دیر میایم... به خدا درسای دانشگاه نمیذاره
مثل همیشه عالی بود....

سبز و موفق باشی...

مینو شنبه 10 آذر 1386 ساعت 11:44 ق.ظ http://ZHIIVAAR.BLOGSKY.COM

سلام رضا جان
حال و احوال؟ بابا چه عجب خبری نیست ازت!
نوشتت جالب بود و عین واقعیت واسه همینم تلخ وقتی داشتم می خوندم متوجه شدم که لبخند روی لبهام هست البته درست ترش زهر خند
ما غصه می خوریم و پیر می شویم بی آنکه بدانیم راز زیبایی زندگی در کجای آن نهفته بود!

شاد و موفق باشی دوست من

نگین شنبه 10 آذر 1386 ساعت 03:52 ب.ظ http://delaram62.blogsky.com

یه چیزی میگم، که بهش میگن "حرفای کلیشه ای" اما بذار بگم:
زندگیه اصلی بعد از بیرون اومدن از اون قبر شروع میشه ،کیف و حال کردن گذریه تو این دنیا ولی متاسفانه خیلی به چشم بعضی ها میاد!
شاد باش و از زندگی ای که داری(هر چقدر سخت) لذت ببر.

مهشید شنبه 10 آذر 1386 ساعت 09:12 ب.ظ http://3133483133.blogfa.com

مطلب جالبی بود
و مطالب دوستان هم جالب توجه بود ولی اکثراْ با ناامیدی همراه بود!
البته حق میدم ولی نباید جوانهای ما از حالا اینقدر ناامید باشن تازه اول راه هستند.
خیلی مونده تا ته خط!
همه ی این مطالب درست ولی اگه بر اون غلبه کنیم و تلاش و بیشتر کنیم میتونیم.
خودمون باید بخوایم و دست به کار بشیم.
موفق باشی
راستی از دوستت خبری نیست؟!چرا مطلب نمیزاره؟
خوش باشید

ye tanhaaaaaaaaaaaa یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.tanhaiiiii.blogfa.com

سلام دوست عزیزم ممنون ازاینکه به وب خودت سر زدی
اپم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منتظرتماااااااااااااااااااااااااااا
عشق، راز است.
حساب عشق از حساب شهوت جداست.
در شهوت هیچ رازی نیست.
شهوت یک بازی بیولوژیکی ست،
هر حیوان و پرنده و گیاهی، با این بازی آشناست.
عشق، با هستی رابطه دارد.
عشق، از چشمهی آگاهی می جوشد.
عشق، از اعماق هستی انسان متولد می شود.
شهوت، زاده ی حاشیه وجود آدمی است،
شهوت، نیاز تن است.
بیشتر آدمها با عشق بیگانه اند.
کسانی که عشق را تجربه می کنند،
در سکوت و آرامشی ژرف غوطه ور می شوند.
همین سکوت و آرامش است که آنها را با روح شان مأنوس می کند.
اگر با روح خود انس بگیری،
عشق تو دیگر یک رابطه نیست،
بلکه سایه ایست که تو را در همه جا همراهی می کند.
عشق به کسی یا چیزی محدود نمی شود.
عشق پدیده ای نیست که در حصار بماند.
عشق در دستان گشوده ی تو می بالد،
نه در دستان بسته ی تو.
به محض آنکه دستان خود را می بندی،
انها را از عشق تهی می کنی.
وقتی دستان خود را می گشایی،
همه ی هستی در آنها جای می گیرد.
خدا در هممه جهان نمی گنجد؛
فقط دل است که گنجایش او را دارد.
عشق و حقیقت، دو نام یک تجربه اند.
کسی که عشق را تجربه کرده،
حقیقت را نیز تجربه کرده است.
کسی که حقیقت را تجربه نکرده،
عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.

یاس یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 10:32 ق.ظ http://gheddis.blogsky.com

سلام رضا
من به وبلاگت سر زدم اما نظر ندادم پس اینکه نظر ندادم دلیل این نیست که بهت سر نمیزنم
راجع به پست این دفعه ی خودم هم باید بگم من از عکس خوشم هومد که گذاشتم تو وبلاگم
شاد باشی

عسل یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.tanhai68.blogsky.com

سلام...
من با پرده ی آخرشما و به طور کلی با کل حرفاتون مخالفم انساس خودش صاحب اختیار زندگیشه و کسی که مجبورش نمی کنه به شیوه خاص زندگی کنه پس اگر کسی هم به این پوچی دچار شه تنها مقصر خودشه...
ببخشید ساز مخالف زدم...
راستی از بابت تبریکتون ممنونم...

پگاه یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 04:04 ب.ظ http://bikhiyal9.blogsky.com

سلام
خوشم اومد خوب بود
راستی همه باید یه روزکپه مرگشونا بزار برن دیرو زود داره ولی سوختو سوز ندارههههههههههههههههههههههههه
بای

یدی یکشنبه 11 آذر 1386 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام
خوبی؟
من اپ کردم یه سر بیا
یاعلی

پگاه پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 11:36 ق.ظ http://bikhiyal9.blogsky.com

سلام سلام
آپیدم
بیا اونورا
~~~~~~~~~~$$$$$$
~~~~~~~~~.$$$**$$
~~~~~~~~~$$$"~~'$$
~~~~~~~~$$$"~~~~$$
~~~~~~~~$$$~~~~.$$
~~~~~~~~$$~~~~..$$
~~~~~~~~$$~~~~.$$$
~~~~~~~~$$~~~$$$$
~~~~~~~~~$$$$$$$$
~~~~~~~~~$$$$$$$
~~~~~~~.$$$$$$*
~~~~~~$$$$$$$"
~~~~.$$$$$$$....
~~~$$$$$$"`$
~~$$$$$*~~~$$
~$$$$$~~~~~$$.$..
$$$$$~~~~$$$$$$$$$$.
$$$~~~~$$$*~'$~~$*$$$$
$$$~~~'$$"~~~$$~~~$$$$
3$$~~~~$$~~~~$$~~~~$$$
~$$$~~~$$$~~~'$~~~~$$$
~'*$$~~~~$$$~~$$~~:$$
~~~$$$$~~~~~~~$$~$$"
~~~~~$$*$$$$$$$$$"
~~~~~~~~~~````~$$
~~~~~~~~~~~~~~~'$
~~~~~~~~..~~~~~~$$
~~~~~~$$$$$$~~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~$$$$$$$$~~~$$
~~~~~~$$$$$"~~.$$
~~~~~~~"*$$$$$

بای بای

مونا پنج‌شنبه 15 آذر 1386 ساعت 11:43 ب.ظ http://mona1361.blogfa.com/

سلام رضا جان ممنونم که به یادم هستی
منم آپ کردم منتظر قدم های سبزت توی وبلاگم هستم .

مرتضی جمعه 16 آذر 1386 ساعت 05:34 ق.ظ http://gvan.blogsky.com

سلام باآموزش مقدماتی کوهنوردی به روزم .آمدی خبرم کن

مرجان شنبه 17 آذر 1386 ساعت 12:03 ق.ظ http://razeyar2.blogfa.com

خدا وکیلیشو بخوای مزد من این نبود ونیست

سلام

راز یار ۲ بروز شد

منتظر حضور گرمتون میباشم[لبخند][گل][گل][گل][گل]

مهناز شنبه 17 آذر 1386 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.ziggy.blogsky.com/

سلام داداش رضا ..خوبی ؟
بروزم داداشی تونستی بیا ...منتظرم
البته اگه وقت کردی می دونم خیلی درگیری ..

مرجان یکشنبه 18 آذر 1386 ساعت 02:07 ق.ظ http://razeyar2.blogfa.com

سلام

ممنون که اومدی

از شعر خوست نیومد اشکالی نداره

موفق باشی

نگین سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 11:13 ق.ظ http://delaram62.blogsky.com

سلام.حال شما؟
یه تولد کوچولو گرفتم.
بخشید که یکم دیر خبر دادم!

آفتاب ایرانی سه‌شنبه 20 آذر 1386 ساعت 03:57 ب.ظ http://www.aftabirani.blogfa.com

سلام
وب جالبی داری خیلی قشنگ بود
بیا به من هم سر بزن
با تشکر
موفق باشی

یه عاشق پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 06:45 ق.ظ http://arezoo62.blogsky.com/

سلام خوب زندگی همینه مهم شاد زیستنه

یدی دوشنبه 26 آذر 1386 ساعت 11:34 ب.ظ http://hasti-k.blogfa.com

سلام
خوبی؟
من اپم یه سر به من بزن
خوشحال میشم
یاعلی

avayejonoob جمعه 30 آذر 1386 ساعت 05:55 ب.ظ http://avayejonoob.blogfa.com

_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤ music ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤[بوسه]____¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤______ [خجالت]_¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ music nabe banderiii ¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ zoodi biya ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤biya digeee¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤biyaya¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤ok??¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 دی 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

موسیقی جنوب از دیروز تا امروز
کنسرت یادواره ابراهیم منصفی با اجرایقطعاتی توسط: سهیل نفیسی/پویا محمودی /گروه جحله /ناصر منتظری /وهاب مجدانی ا/ستاد قنبر راستگو
تاریخ: یکشنبه 9 دی ماه 1386 ساعت 19
محل اجرای کنسرت
خیابان فاطمی – خیابان حجاب – مرکز آفرینش های هنری / کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
محل فروش بلیط:
1- مرکز موسیقی ققنوس ( تحویل در محل)تلفن: 22738007
2-نشر دارینوش تلفن: 22000600
3-نشر ماه ریز تلفن: 88011034موبایل: 09355193536



sepideh چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 12:12 ب.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام دوست عزیز، خسته نباشی ...

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :

یکسال گذشت و پدر نیست !!!

همراه با آهنگی از نوید عبداللهی برای پدرش ....

www.deltange-naseria.blogsky.com

٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭

موفق باشی . . .‌ . .

زهرا یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 10:34 ق.ظ http://gavaher.blogsky.com

سلام بسیار عالی بود به نظر من یکی از وبلاگ های خوب در این مجموعه وبلاگ شماست .هم از نظر مطالب وهم از نظر طراحی صفحات عالیست.من چون تازه با این شبکه آشنا شدم و نسبت به طراحی صفحات اطلاعاتی ندارم دوست دارم اگه اشکالی نداره منو راهنمایی کنی .از لطف تون متشکرم.
انشالله همیشه موفق باشی

آشنا یکشنبه 23 دی 1386 ساعت 10:56 ب.ظ http://lovingclass.blogsky.com/

آقا رضا به رسم مهمان نوازی سراغتون اومدم .

حوصله ی زیادی برای مطالب شما لازم است .

به بچه های کوچولو ی بزرگوار بگید سری به کارهامون بزنند .

سعی داریم همراهی کنیم.

موفق باشید .

دکتر شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام گلم
زنگی فراز و نشیب داره دیگه
تا بعد...

مافیای صلح شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام واقعا حرفات با دلم جور در اومد داداشی!!!!!
دلم تنگه بغضم گرفته غرورم داره خود نمایی میکنه.
عاشق حرفات شدم و دلتنگشون میشم!!!!!!
از خدا میخوام بهت یه زیبایی همیشگی هدیه کنه خدا خیرت بده دل جوون مردم رو باز کردی ایشالا... یکی کاری کنه دلت جوونه بزنه.آمین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد